فرادید| در فیلم “بچهی بریجت جونز” که در سال ۲۰۱۶ به اکران عمومی درآمد، شخصیت اصلی داستان با بازی رنی زلوِگِر (Renée Zellweger) پس از گذر از مسیر پر پیچ و خم یک سوءتفاهم عاشقانه و یک رابطه جنسی اشتباه، باردار میشود. در سکانسی از فیلم بریجت در آشپزخانه نشسته و مشغول پخت نان است و به نحو عمیقی به فکر فرو رفته. او به نان در حال پخت نگاه میکند که درون فِر در حال پف کردن است و بعد به شکمش نگاه میکند و خودش را با فر اجاق گاز مقایسه میکند و با حیرت میپرسد: «آیا من هم یک نان در فر دارم؟ آیا بچهای در درون من به طور مستقل از من در حال رشد است یا من در حال بزرگ کردن بچهای هستم که بخشی از من است؟»
به گزارش فرادید به نقل از ایان، هنگامی که نان آماده میشود او نان را با اشتهای زیادی میخورد و زمانی طولانی به باقی قسمتهای نان که برای دوستانش کنار گذاشته است خیره میشود و از خودش میپرسد که آیا کار درستی است که به جای دو نفر بخورم؟ آیا اینجا دو نفر هستند که باید سیر شوند یا یک نفر هست که بزرگتر از حد معمول است؟ او در مورد پایان دادن به بارداری خودش هم فکر میکند و از خودش میپرسد: آیا این واقعا بدن من است و تصمیم من به سقط جنین به کسی ربط ندارد؟ آیا اختیار بدن من کاملا به دست خودم است و چیزی که داخل بدنم وجود دارد جزء بدن من محسوب میشود؟ او غرق در این افکار میشود.
خب قبول دارم که بریجت واقعا این سوالات را از خودش نمیپرسد، اما فیلسوفان چنین سوالاتی میپرسند. علوم تجربی (به خصوص زیست شناسی) به اندازه زیادی دانش ما درباره اینکه چطور ما و دیگر موجودات تولید مثل میکنیم را افزایش داده است و به همین دلیل طبیعی است که فکر کنیم این سوالات باید در حوزه علوم تجربی مطرح شوند. اما این فکر اشتباه است از آنجایی که مسائل فلسفیای در مورد بارداری وجود دارد که علوم تجربی قادر به پاسخگویی به آنها نیستند و بسیاری از جنبههای بارداری را به صورت لاینحل باقی میگذارند.
برای توضیح این مطلب اجازه دهید که یک بار دیگر به بریجت جونز برگردیم. بریجت از روی علاقه و مهربانی عامل برآمدگی شکمش را “بچه” اش مینامد. اما ما برای دقت بیشتر از واژه “جنین” استفاده میکنیم، زیرا این واژه به طور کلی برای توصیف موضوع مورد بحث ما در تمامی دوران بارداری از لحظه لقاح تا زمان تولد بکار گرفته میشود. ما تنها در مورد بریجت حرف نمیزنیم، همچنین به طور خاص در مورد مادران باردار صحبت نمیکنیم بلکه بحث ما در مورد متافیزیک بارداری است که میتوان آن را در مورد تمامی پستانداران بکار برد. بر این اساس بحث ما حیواناتی مثل همستر و کرگدنها را نیز شامل میشود، اما مثلا شامل کانگروها نمیشود. به همین دلیل ما اصطلاح “ارگانیسم مادرانه” را برای اشاره به پستانداران، بدون در نظر گرفتن این موضوع که انسان است یا موجودی دیگر اطلاق میکنیم.
چه ارتباط متافیزیکی میان ارگانیسم مادرانه و جنین وجود دارد؟ یک پاسخ ممکن این است که جنین جزئی از ارگانیسم مادرانه است، درست همانطور که اعضاء و اندام ارگانیسم مادرانه جزئی از این مجموعه هستند. اجازه بدهید که این دیدگاه را مدل جزئی بنامیم. جواب ممکن دیگر این است که ارگانیسم مادرانه حامل یا حاوی جنینی است که به طور کامل مستقل و قائم به خود است. این دیدگاه را مدل حاوی مینامیم. خب کدام مدل درست است و آیا پاسخ به این سوال در طول بارداری تغییر میکند؟ انتخاب میان یکی از این دو مدل نه صرفا دلبخواهی است و نه دلیلی فارق از محدودیتهای زبانی برای توصیف این اختلاف وجود دارد. هدف ما بیشتر این است که بدانیم پی بردن به حقیقت درباره رابطه متافیزیکی میان جنین و ارگانیسم مادرانه چه تاثیرات مهمی بر رویکردهای اخلاقی و قانونی ما در مورد بارداری خواهد داشت. اما پیش از پرداختن به این نتایج باید نگاه دقیق تری به این مدلهای رقیب متافیزیک بارداری بیاندازیم.
السلجین کینگما (Elselijn Kingma) استاد دانشگاه ساوتهمپتون در مقاله خود با عنوان ” آیا شما بخشی از مادرت بودی؟: متافیزیک بارداری” که در مجله Mind به چاپ خواهد رسید از مدل جزئی دفاع میکند و معتقد است که جنین بخش مخصوصی از ارگانیسم مادرانه است. بخش مخصوصی از چیزی بودن به معنای جزئی از کل بودن است که شامل مقداری از کل یک چیز است و به عنوان کل آن شیء شناخته نمیشود. در مورد بارداری، ارگانیسم مادرانه یک کل است و اجزاء مختلفی دارد. مثل دست ها، پاها، قلب و شش و اجزاء دیگر یک ارگانیسم مادرانه. جنین یکی از این اجزاء است؛ و بر این اساس ما در مدل جزئی میتوانیم بگوییم که جنین بخش مخصوصی از ارگانیسم مادرانه است، درست مثل بخشهای دیگر ارگانیسم مادرانه.
اما باید تاکید کنیم که جنین میتواند بسیار متفاوت از دیگر بخشهای ارگانیسم مادرانه باشد، همانطور که تمامی بخشها به خاطر ویژگی هایشان متفاوت از دیگر بخشها هستند و برخی از این بخشها میتوانند در عین حال که بخشی از یک چیز هستند به خاطر وضعیت بخصوص شان وجودی مستقل باشند؛ بنابراین همه آنچه این مدل بیان میکند این است که جنین بخشی از ارگانیسم مادرانه است، اما مشخص نمیکند که جنین چه نوع بخشی است. بر اساس این مدل، جنین و ارگانیسم مادرانه، دو چیز کاملا مجزا از هم نیستند، بلکه بیشتر با هم در ارتباطند همانطور که یک جزء با کل در ارتباط است. اگر بخواهیم این رابطه را تشبیه کنیم میتوانیم این رابطه متافیزیکی میان ارگانیسم مادرانه و جنین را شبیه رابطه میان گربه و دمش بدانیم. جنین بخشی از ارگانیسم مادرانه است درست همانطور که دم بخشی از گربه است. اما دم گربه، خود گربه نیست، بلکه فقط دم گربه است! در حالی که ممکن است جنین در طول دوران بارداری واقعا همان نوع چیزی باشد که ارگانیسم مادرانه است. مثلا جنین میتواند یک انسان باشد، همانطور که ارگانیسم مادرانه یک انسان است.
خب آیا یک انسان میتواند بخشی از یک انسان دیگر باشد؟ اجازه بدهید بار دیگر از ماجرای بریجت جونز برای روشن ساختن این موضوع کمک بگیریم. تصور کنید بریجت موهای سرش را روز یکشنبه از ته کوتاه کند (چون روز گذشته موهایش را به طرز فاجعه باری به رنگ سفید درآورده بود). در روز یکشنبه بریجت بدون موی سر است. موی سری که در روز شنبه به یک معنا بخشی از او بود. پس بخشی از بریجت (یعنی موهایش) نسبت به روز شنبه حذف شده است بنابراین در روز یکشنبه ما با بریجت جونز کامل مواجه هستیم، ولی در روز یکشنبه بخشی از او حذف شده است. آیا بریجت کچل در روز یکشنبه بخشی از بریجت مودار روز شنبه است؟ ممکن است که فکر کنیم مطمئنا این طور نیست، از آنجایی که اگر این طور باشد آنوقت در روز شنبه باید دو بریجت وجود میداشت، یکی کچل و یکی مودار، که بریجت کچل بخشی از بریجت مودار بود.
به خاطر این مباحث، برخی از فیلسوفان به اصل “بیشینگی” اعتقاد دارند. بر اساس این اصل، یک جزء نمیتواند از نوع چیزی باشد که همان نوع چیز به عنوان کل محسوب شود. به عبارت دیگر اصل بیشینگی در این جا مدعی است که هیچ چیزی نمیتواند بخش خاصی از همان نوع چیز باشد؛ بنابراین هیچ گربهای نمیتواند بخش خاصی از یک گربه باشد و هیچ انسانی نمیتواند بخشی خاصی از یک انسان باشد. این اصل از تعدد نادرستی که ناشی از هم مکانی است جلوگیری میکند. حال اگر این اصل بیشینگی درست باشد، آنوقت مدل جزئی متافیزیک بارداری مدعی خواهد شد که جنین و ارگانیسم مادرانه دو نوع چیز متفاوت از هم هستند. از آنجایی که هیچ چیز نمیتواند بخش خاصی از همان نوع چیز باشد، پس جنین نمیتواند بخشی از ارگانیسم مادرانه باشد.
در خصوص بریجت جونز ارگانیسم مادرانه یک انسان است، بنابراین اگر جنین یک انسان نیست پس چیست؟ شاید جنین در هنگام تولد مستقلا یک انسان باشد در حالی که پیش از آن بخشی از ارگانیسم مادرانه بود. اگر این طور باشد، آنوقت بریجت در اشتباه است وقتی که عامل برآمدگی شکمش را یک انسان میداند و آن را “بچه” صدا میکند. بر اساس مدل جزئی و تلفیق آن با اصل بیشینگی دقیقتر آن است که بریجت به عامل برآمدگی شکم خود به عنوان بخشی از بدن خود که در حال رشد است نگاه کند، به عبارت دیگر او بخش جنینی اش را بزرگ میکند و این بخش یک انسان مستقل در داخل بدن او نیست.
این نگاه قطعا در دوران اولیه بارداری بریجت به نظر قابل قبولتر میرسد، چرا که بلافاصله بعد از لقاح، جنین متشکل از یک گروه سلول است که به سختی میتوان آن را یک انسان دانست و نمیتوان با آن به مثابه یک انسان رفتار کرد. با این همه با نزدیک شدن به پایان دوران بارداری این دیدگاه ممکن است کمتر قابل قبول باشد چرا که درست پیش از تولد، به نظر میرسد که جنین بسیاری از ویژگیهای یک انسان را داشته باشد (اگرچه اینکه جنین توانایی تفکر دارد یا اینکه آیا میتوان آن را به عنوان یک شخص دارای حقوق طبقه بندی کرد یک سوال متفاوت است). برای اینکه مدل جزئی به جنین اجازه بدهد که همان نوع چیزی باشد که ارگانیسم مادرانه است، که در مورد بریجت هم جنین و هم ارگانیسم مادرانه باید انسان محسوب شوند، اصل بیشینگی باید طرد شود. در غیر این صورت اگر اصل بیشینگی درست باشد و جنین و ارگانیسم مادرانه انواع مشابه یک چیز باشند، آنوقت مدل جزئی باید کنار گذاشته شود چرا که جنین نمیتواند بخشی از ارگانیسم مادرانه شمرده شود.
دیدگاه جایگزین مدل جزئی، مدل حاوی است که به نظر میرسد کاملا در تقابل با آن است، به همین دلیل این دیدگاه مدعی است که جنین بخشی از ارگانیسم مادرانه نیست بلکه بیشتر ارگانیسم مادرانه حاوی آن است؛ بنابراین بر اساس مدل حاوی، ارگانیسم مادرانه به معنای واقعی کلمه حاوی جنین است، و رابطه میان ارگانیسم مادرانه و جنین مثل ماوی و ساکن است. ماوی چیزی است که ساکن را در خود جای میدهد مانند چیز کوچکی که در درون چیز بزرگتری قرار میگیرد، و این چیز کوچکتر همان ساکن است. به مدل حاوی همانند رابطه خانه اجارهای و مستاجر نگاه کنید، به نحوی که خانه یک ماوی برای ساکن خود باشد. جنین به مثابه یک مستاجر در ارگانیسم مادرانه به عنوان خانه اجارهای ساکن میشود. این دیدگاه توسط دو فیلسوف به نامهای بری اسمیت و بری بورگارد در مقاله “شانزده روز” در سال ۲۰۰۳ در مجله پزشکی و فلسفه ارائه شده است. آنها این تمثیل جنین در فضایی در ارگانیسم مادرانه را به همین شکل گسترش داده اند: مثلا ظرف ماست در یخچال یا همانند مثال اول مثل نان در فر اجاق گاز.
مدل حاوی (همانند مدل جزئی) در پی این نیست که بگوید جنین چه نوع چیزی است بلکه بیشتر به دنبال این است که بگوید جنین در درون چیز دیگری احاطه شده است. با این حال موارد پارادایمی رابطه ماوی-ساکن ویژگیهایی را مطرح میکند که ماوی و ساکن از یک نوع چیز نیستند. برای مثال مستاجر یک انسان است، اما خانه اجارهای یک ساحتمان است، به همین شکل نان در حال پخت یک غذا است، اما فر اجاق گاز یکی از لوازم آشپزخانه است. با این همه در مورد بارداری، اگر ما هم جنین و هم ارگانیسم مادرانه را به عنوان انسان در یک دسته طبقه بندی کنیم، ساکن ممکن است از همان نوع چیزی باشد که ماوی است. اگر تعریف یک ماوی مستلزم این باشد که از نوع متفاوتی نسبت به ساکن باشد، آنوقت این موضوع مدل حاوی را با یکی گرفتن جنس جنین و ارگانیسم مادرانه ناسازگار میکند؛ بنابراین برای فیلسوفان بررسی چنین تعاریف و مفاهیمی برای بکار گرفتن در بحثها اهمیت بسیار زیادی دارد.
کاربردهای این مدلها و مفاهیم محدود به مباحث متافیزیکی نیست: این مدلها در بحثهای اخلاق تولید مثل هم مورد استفاده قرار میگیرند. برای مثال برخی از دلایلی که ما برای دفاع از عقیده مان در خصوص سقط جنین یا بارداری جایگزین ذکر میکنیم (در برخی اوقات ناآگاهانه) مبتنی بر زمینههای متافیزیکی است همچنانکه آن بحثها بر بنیادهای فلسفی استوار هستند. بر این اساس ما باید ابتدا موضع متافیزیکی خودمان برای مشخص کردن عقاید اخلاقی مان به طور صریح و شفاف بیان کنیم. متافیزیک بارداری نه تنها به دلیل جایگاه این چنینی اش بلکه به خاطر تاثیرش بر بسیاری از ارزشهای بیرونی و اختلافات مربوط به بارداری و سوالات اخلاقی ناشی از آن که میتواند عامل اختلافات اجتماعی باشد اهمیت دارد. از این رو ارتباط وثیق متافیزیک بارداری به موضوعات اخلاق تولید مثل نشان میدهد که فلسفیدن برای حل چنین بحثهایی اولین قدم ضروری است.
بیایید اول در مورد بارداری جایگزین صحبت بکنیم. در بیان ما از بارداری به شیوه بارداری جایگزین مدل حاوی کاملا مشهود است، و حداقل در دفاع از اغلب دیدگاههای قانونی و اخلاقی در مورد بارداری جایگزین خود را نشان میدهد. مدل حاوی این تصور را به وجود میآورد که ارگانیسم مادرانه به مثابه یک انکوباتور (دستگاهی که دمای بدن مادر را شبیه سازی میکند) یا محیطی برای نگهداری جنین است، جایی که جنین در آنجا به عنوان یک موجود مستقل و مجزا و صرفا درون ارگانیسم مادرانه در حال رشد است. نامگذاری روش بارداری جایگزین به عنوان “صاحبخانه” نشان میدهد که بارداری جایگزین به عنوان خانه دار کردن یک موجود مستقل قلمداد میشود و از بارداری جایگزین به رحم اجارهای توصیف میشود. این نشان میدهد که بارداری جایگزین به عنوان یک حاوی یعنی جایی که جنین در فضایی که فرد جایگزین فراهم میکند ساکن میشود. بارداری جایگزین به طور گستردهای به عنوان خدمات آبستنی قلمداد میشود که آنچه فرد جایگزین فراهم میکند استفاده از بدن او به عنوان فضایی برای رشد جنین است. در نتیجه فرد جایگزین به عنوان یک کارگر بدنی محسوب میشود و این کار مستلزم فراهم کردن غذا و مراقبت فیزیکی از جنین است. مفهوم کارگر بدنی نشان میدهد که نقش فرد جایگزین باید همانند یک ظرف برای رشد مستقل جنین باشد. این موضوعات به شدت یک مدل حاوی را در متافیزیک بارداری پیشنهاد میکند.
اما بر اساس دیدگاه جزئی متافیزیک بارداری، جنین به معنی واقعی کلمه بخشی از مادر جایگزین است. جایگزینی بیشتر از اینکه شبیه اجاره دادن فضایی مثل رحم باشد، شبیه تجارت بخشی از بدن است (یعنی جنین، بخشی از فرد جایگزین). حالا اگر جنین خودش به عنوان یک انسان محسوب شود، همچنین بخشی از ارگانیسم مادرانه انسان (بنابراین رد اصل بیشینگی) آنوقت عمل جایگزینی هم تجارت بخشی از بدن است و هم تجارت انسان. اگر جنین بخشی از ارگانیسم مادرانه باشد آنوقت ارگانیسم مادرانه به راحتی نمیتواند قابل تعویض باشد، چرا که آنوقت ارگانیسم مادرانه و جنین به نحو جدا نشدنی به هم متصل هستند، بر این اساس ارگانیسم مادرانه خیلی بیشتر از صرف یک ظرف است. بر اساس مدل جزئی جایگزینی به نظر بیشتر شبیه فروش یک محصول است که منظور از محصول در اینجا جنین یعنی بخشی از ارگانیسم مادرانهای است که میتواند خودش به عنوان انسان شناخته شود؛ این دیدگاه با دیدگاه قبل که تحت تاثیر مدل حاوی، فرد جایگزین را کارگر بدنی میدانست که رحم خود را اجاره میدهد در تضاد است.
حالا اجازه بدهید نگاهی بیاندازیم به تفکری که از مجوز قانونی برای سقط جنین در مواردی حمایت میکند. این تفکر ممکن است تا حدودی تحت تاثیر شعار “هر کس اختیار بدن خودش را دارد” باشد. اگر مدل جزئی درست باشد آنوقت این شعار به معنای واقعی کلمه درست است چرا که جنین در واقع بخشی از بدن ارگانیسم مادرانه است. البته اگر جنین را ارگانیسمی با حقوق منحصر به فرد در نظر بگیریم که ممکن است با حقوق و انتخابهای ارگانیسم مادرانه در تقابل باشد، آنوقت مسئله ابعاد پیچیده تری پیدا خواهد کرد. این جایی است که اصل بیشینگی تاثیرگذار خواهد بود چرا که این اصل مشخص خواهد کرد که ارگانیسم مادرانه، یک جنین را به عنوان بخشی از خود به مثابه یک انسان پرورش میدهد یا یک “نا انسان”. اگر این جنین یک انسان قلمداد شود، علیرغم اینکه بخشی از یک انسان دیگر است، آنوقت ممکن است شعار “هر کس اختیار بدن خودش را دارد” برای آن صادق نباشد، چرا که آن بدن حاوی یک بدن دیگر است. اما از سوی دیگر اگر مدل حاوی درست باشد، آنوقت این شعار به معنای واقعی کلمه درست نخواهد بود، چرا که جنین بخشی از بدن ارگانیسم مادرانه نیست. هر گونه رویکرد به شعار “هر کس اختیار بدن خودش را دارد” باید از حق یک ارگانیسم مادرانه برای انتخاب نحوه استفاده از بدنش دفاع کند حتی اگر نتیجه این دفاع در نهایت باعث جدایی دو ارگانیسم باشد.
جالب است که در اینجا اشاره کنیم که برخی گرایشات سیاسی مربوط به زیست شناسی میتوانند بر مبنای دیدگاههای متافیزیکی ناسازگار بنا شوند. برای مثال یک دیدگاه پیشرفته که هم از بارداری جایگزین حرفهای و هم از سقط جنین مکرر حمایت میکند، ممکن است برای مجاب کردن افراد به درستی “اجاره رحم” از مدل حاوی حمایت کند در حالی که برای ترغیب مردم به سقط جنین با شعار “هر کس احتیار بدن خودش را دارد” از مدل جزئی استفاده کند؛ و از سوی دیگر یک دیدگاه محافظه کار که هم علیه بارداری جایگزین و هم علیه سقط جنین موضع میگیرد میتواند برای مجاب کردن افراد به درستی تجارت بخشی از بدن، از مدل جزئی استفاده کند در حالی که برای ترغیب مردم به غیر مشروع بودن سقط یک موجود مستقل، از مدل حاوی بهره ببرد. با این حال با توجه به پیچیدگی این بحثها مدلهای جزئی و حاوی به تنهایی نمیتوانند در نهایت مشروعیت با نامشروع بودن چنین دیدگاههایی را تعیین کنند، چرا که این مدلها به تنهایی نمیتوانند جایگاه جنین یا چیستی جنین را تعیین کنند بلکه بیشتر در پی این هستند که مشخص کنند جنین بخشی از ارگانیسم مادرانه هست یا نه. برقرار کردن رابطه ضروری میان این مدلها و دیدگاههای سیاسی مربوط به زیست شناسی مستلزم بحثهای فلسفی دیگری است، نظیر پذیرش یا رد اصل بیشینگی تا بتوان بر این اساس تعیین کرد که جنین خودش یک انسان است یا نه، کشف ماهیت هویت شخصی و حقوق انسانی جنینها برای تعیین شخص بودگی و جایگاه اخلاقی آنها از دیگر مباحث فلسفی است که باید انجام بشود.
بنابراین، اگرچه من از این مدلهای متافیزیکی مستقیما نتایج اخلاقی استخراج نکرده ام، اما اگر بخواهیم که در مورد مسائل اخلاقی و سیاسی پیرامون این موضوع به درستی فکر کنیم، لازم است که موضع مان را در قبال این مدلها مشخص کنیم. اینکه شما بر اساس کدام یک از مدلها فکر میکنید، در نتیجه بحث تفاوت زیادی ایجاد میکند.
حمایت